چند روز قبل گروه طالبان مردی را در ارزگان با شکنجه به قتل رساندند که در زندگیاش سراسر نور و روشنایی برای مردم هدیه میداد. اطرافیانش به یاد میآورند از وقتی که او به دنیا آمده سراسر در مسیر علم و آگاهی قدم برداشته و قلم زده است؛ از اولین روزهایی که وارد مکتب شد تا بیشتر از نیمقرن بعد که بازهم در یکی از ناامنترین مناطق تحت تسلط طالبان به شغل معلمی مشغول بود و به شاگردانش تاریخ و فیزیک و بیولوژی درس میداد. او مرد آرام و بیآلایش بود؛ کم حرف میزد و بیشتر در دنیای خودش بهسر میبرد. کمی لکنت زبان داشت و وقتی با دوستانش حرف میزد هم مایه خنده خودش میشد و هم دیگران. شغل اصلی او معلمی بود اما بهدلیل نبود خدمات صحی لازم در محل سکونتش به طبابت یونانی هم میپرداخت. او عبدالله عاطفی بود.
عبدالله عاطفی به تاریخ ۱۵ میزان در سال ۱۳۳۸ در مرکز ولسوالی چورهی ولایت ارزگان به دنیا آمد. دوره متوسطه را در ولسوالیاش به پایان رساند و دوره لیسه را در مکتب سیدالخان ترینکوت خواند و بهعنوان اولنمره از آن لیسه فارغ شد. وقتی در امتحان کانکور شرکت کرد در رشته انجنیری دانشگاه کابل کامیاب شد. بعد از اتمام اولین سمستر بهعنوان یکی از ده دانشجوی برتر در سال ۱۳۵۷ با دریافت یک بورسیه تحصیلی به کشور اوکراین رفت و در رشته «انرژی برق و تخصص استیشنهای برقی» تا مقطع ماستری تحصیل کرد. همزمان رشته اقتصاد را هم شبانه پیش میبرد. نهایتا او سه سند تحصیلی، با درجه عالی، از اوکراین بهدست آورد: دو سند ماستری در رشتههای محافظت از استیشنهای برقی و اداره و تجارت و یک سند لیسانس در رشتهی اقتصاد. اگرچند او در این رشتهها تحصیل کرده بود اما به مرور متوجه شد که علاقهمندی و تواناییاش در رشتههای علوم انسانی (خصوصا تاریخ و اجتماعیات) بیشتر از رشتههایی است که در آن مدرک گرفته است.
اوایل سالهایی که او برای ادامه تحصیل به اوکراین رفته بود اتفاقات مهم در افغانستان رخ داد؛ شوروی از افغانستان خارج شد، چپیها قدرت را بهدست گرفتند و در فاصله کمتر از ده سال چهار حاکم عوض شدند. او در این سالهایی که اتفاقات مهم و اغلب ناگوار در افغانستان یکی پی دیگری رخ میداد مصروف درس و تحصیلش بود اما همزمان وضعیت جاری در کشورش را نیز بهدقت زیر نظر داشت. در همین سالها بود که او متوجه شد بهعنوان یک پژوهشگر، تاریخنویس و یا شاید بهعنوان یک معلم میتواند بهتر و بیشتر از یک انجنیر برای کشورش خدمت کند. از همینرو وقتی او وارد کشور شد بیشتر تمایل داشت در حوزه اجتماعیات کار کند اما رشتهای که در آن درس خوانده بود ایجاب میکرد که باید بیشتر با «ماشینها» سروکار داشته باشد تا «آدمها».
عاطفی بعد از اتمام تحصیلات در سال ۱۳۶۴ به کابل بازگشت و در وزارت آب و برق به حیث آمر ارشد حفاظت از دستگاههای برقی مقرر شد و یک سال بعد به معینیت این وزارت ارتقا یافت. همزمان با اینها او عضویت حزب دموکراتیک خلق افغانستان و شورای تفاهم و وحدت ملی افغانستان را نیز داشت.
نتیجهای نزدیک به پانزده سال حکومت مارکسیستی در افغانستان نهایتا حاصلی نداشت جز فروپاشی کامل چیزی بهنام «دولت». وقتی مجاهدین در سال ۱۳۷۱ وارد کابل شدند و داکتر نجیب، حاکم وقت افغانستان را اعدام کردند مرحلهای جدید تاریخ افغانستان آغاز شد؛ هرجومرج و بیدولتی مطلق. بعد از سقوط حکومت داکتر نجیب و شروع جنگهای داخلی عبدالله عاطفی در سال ۱۹۹۵ مجبور شد افغانستان را ترک کند، ابتدا به پاکستان رفت و بعد از مدتی دوباره به اوکراین، اما اینبار در قامت یک مهاجر و آواره. به نظر میرسید یأس و ناامیدی کامل از وضعیت او را به انزوا میکشاند اما او در آنجا به تداوم فعالیتهای سیاسی و فکریاش مشغول شد و نشریه «عبرت» و نشریه سیاسی «خپلواکی» را پخش و نشر میکرد.
او در سالهایی که افغانها بر سر مسایل قومی و هویتی همدیگر را به گلوله میبستند، به دنبال هویت گمشدهای افغانها میگشت و تمام تلاشش را به خرج میداد تا هویتهای چهلتکه افغانها را انسجام بخشد. او مشکل را در نبود چیزی بهنام «ملت» میدید. عاطفی باور داشت که افغانها ظرفیت ملتشدن را دارند و تمام اتباع افغانستان برای نجات از وضعیت ناگوار بایستی به ریسمان ملتشدن متوسل شوند. برای نایلشدن به این مطلوب او با تحقیقات دامنهدار میخواست به ریشهها بازگردد و اصالت افغانها را به عنوان مقتدرترین مردمان شرق نشان بدهد. برایند این پژوهشها نوشتن چندین مقاله به زبان روسی، تعداد زیاد مصاحبه و گفتوگو با روسها و ایرانیها، سرودن چندین مجموعه شعر با درونمایههای ملی-میهنی (که از این میان فقط مجموعهی تحت نام «یون» به چاپ میرسد) و نوشتن یک کتاب تاریخی و پژوهی تحت نام «سلطانان شرق» میباشد که هنوز به چاپ نرسیده است. این کتاب تاریخی در سه جلد طرح شده است. جلد اول در باره اوستا، جلد دوم درباره ریگ ویدا و جلد سوم دوره اسلامی را شامل میشود. طبق برآورد دوستان و نزدیکان آقای عاطفی هر جلد این کتاب حدود ۸۰۰ صفحه است و او در این سالها در حال تصحیح و بازبینی این متن بوده است. او زبان خود را در این تحقیق قابل نقد میدانست و از اینرو کار کتاب کاملا به اتمام نرسیده بود. این کتاب به همکاری خانم آقای عاطفی نوشته شده است. قرار بود رییسجمهور افغانستان در پروسه چاپ این کتاب به عبدالله عاطفی کمک مالی کند.
بعد از نابودی موقتی طالبان و پایان امارت اسلامی عاطفی دوباره از اوکراین به افغانستان. او از همان ابتدا از حکومت کابل ناامید شده بود و ترجیح داد بهجای کار در نهادهای دولتی به زادگاهش برگردد. در آنجا به شغل معلمی مشغول شد و همچنان به کارهای ادبی و فکری هم میپرداخت. بهرغم اینکه بهدلیل فعالیتهای فکری و روشنگرایانهاش چندین بار از طرف گروههای رادیکال دینی و طالبان تهدید به مرگ شده بود، در زمستان سال ۱۳۹۱ یک مرکز آموزشی ایجاد کرد که مضامین ساینسی را در آن تدریس میکرد. به باور او آشنایی با علوم ساینسی و مدرن از نیازهای ضروری جامعه است و ما باید تلاش کنیم نسل جدید را با این علوم آشنا بسازیم. در کنار اینها، تپش و علاقهمندی او به کار اجتماعی و سیاسی باعث شد در سال ۲۰۱۴ خودش را در انتخابات پارلمانی کاندید کند اما بنا به دلایلی موفق نشد به پارلمان راه پیدا کند.
در منطقهای که طالبان در آن حاکم است و بعید به نظر میرسد که کسی بتواند با کتاب و قلم آشنایی داشته باشد او کتابخانه شخصی داشت، به کودکان آموزش میداد و از علوم روز برای آنها میگفت. چون او به زبانهای روسی، اردو، پشتو، فارسی، انگلیسی و عربی مسلط بود برای انجام کارهای پژوهشیاش منابع فراوان به این زبانها در کتابخانهاش گردآوری کرده بود… وقتی طالبان، در تاریخ ۱۳ اسد او را شبانگاه از خانهاش بیرون کردند او به آنها گفت «میتوانید مرا بکشید، میتوانید تمام خانهام را ویران کنید اما لطفا به کتابخانه و کتابهایم کاری نداشته باشید.»
عباس اسدیان
روبرداشت از اطلاعات روز